دیدار با محمد پابرهنه
«عملیات فتح المبین فرمانده ی دسته، عملیات محرم، گردان آر پی جی، جانشین گردان، اسم مستعارم در جنوب محمد پابرهنه بود؛ چون هیچ وقت کفش نداشتم تا بتونم از تیر و ترکش ها در برم. همه ش جوراب پام بود تا بتونم پشتک بزنم و در برم. و در غرب عمر مختار! و با این نام مستعار کارت شناسایی و شناسنامه داشتم.»
این ها توضیحات جانباز شیمیایی حاج محمد مختاری از خودِ دوران جنگش است. مردی که تقریبا تمام 8 سال دفاع مقدس را در جبهه ها به سر برده است. 23 فروردین امسال با تعدادی از بچه های هیئت دیداری داشتیم با حاجی مختاری عزیز در خانه ایشان در چالوس.حاجی با اینکه تازه از سفر جنوب برگشته بود اما به گرمی و البته با کلی متلک های طنز همیشگی خودش از ما استقبال کرد.
چه شروع زیبا و کاملی...
»بعثت» انقلاب بزرگ برضد جهل، گمراهى، فساد و تباهى است.وسزاوار منتگذارى خداوند و در بردارنده حکمت و تربیت است. محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود او هر ساله سه ماه رجب وشعبان ورمضان را در غار حرا ( کوهى در شمال مکه ) به عبادت می گذرانید .
آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود که محمد درغار حرا مشغول راز و نیاز با خالق محبوب بود، صدای خجسته و با صلابتی را شنید که او را امر به خواندن کرد . بعد از سه مرتبه پیامبر نیز با او خواند ؛ بخوان، بخوان به نام پروردگارت که آفرید. همان که انسان را از خون بسته اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمىدانست، یاد داد.
آری چه شروع زیبا و کاملی. این آیات از خواندن، خلقت، کیفیت خلقت، شکر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است، گویی باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند.
محمد، هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید، از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،امشب من به پیامبری برگزیده شدم!
خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم.
پس از آن علی که در خانه محمد بود با پیامبر بیعت کرد.
باز هم ما آمدیم...
جشن مبعث امسال مهمان مردم دخانیات و اطراف بودیم. ایستگاه صلواتی جشن مبعث، در مکان همیشگی برگزار شد و مردم چه صبورانه ترافیک و سروصدای همیشگی همچین جشن هایی رو تحمل کردن..با تشکر ویژه از مردم خوبمون و با تشکر از بچه هایی که تو این ایستگاه صلواتی زحمت کشیدن..عکس های ایستگاه رو می تونید ببینید. درضمن نگران نباشید. مسابقه پیامکی فراموشمون نشده. برید به ادامه ی مطلب...
picture number 1 picture number 2 picture number 3
picture number 4 picture number 5 picture number 6
picture number 7 picture number 8 picture number 9
در ادامه مطلب بخوانید: مسابقه پیامکی + یک هدیه ویژه + coming soon