از رنجی که میبریم...
شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۱، ۰۲:۵۱ ب.ظ
رقیه جان مرا ببخش
این شبها برای بدن نحیف و کبود شما ، برای دخترکان میانمار گریه میکنمبرای روضه خرابه شام ، برای کوچه های سوریه گریه میکنم
برای جریان میهمانی بابا بروی دامنتان ، برای کودکی که روی جنازه مادر گریه و خواهش میکرد که بیدار شود گریه میکنم
برای قنداقه خونین و لبهای خشکش ، برای نوزادان غزه گریه میکنم
برای رباب بی علی اصغر ، برای مادری که با جنین درون شکمش دفن شد گریه میکنم
برای سکینه، برای علی اکبر، برای قاسم و عبدلله ، برای جوانان در خون تپیده ی فلسطین، بحرین، مصر گریه میکنم
برای گرسنگی و ترس دختران اسیر ، برای اسکلتهای زنده ی گرسنه و درمانده ی افریقا گریه میکنم
برای بیماری و مصیبت رفته بر امام سجاد عزیزم ، برای زخمیهای بمبهای عجیب امروزی گریه میکنم
برای گودی قتله گاه و اسبها و... ، برای مرد در حال سوختن میانماری که بوداییها از او فقط عکس میگرفتند گریه میکنم
آخخخخخخخخخ رقیه جان برای کرامت از دست رفته انسانها برای حیوان شدنشان برای تحملی که داریم برای ... و برای خیلی چیزها.
علیهم السلام
- ۹۱/۰۸/۲۷